۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

نقطه سر خط !

سلام دوستان !

این بلاگ از همون اولش یه جورائی با فاز دپ شروع شد ! دل خیلی پر بود... بعضی هاشو نوشتم ، خیلی هاشم ننوشتم ! اینجا یارای سخنم نبود !

الان که از اون حال روز یه جورائی خلاص شدم راستش دیگه دستو دلم نمیره اینجا رو آپ کنم ! می زرامش واسه اون زمون هایی که... بیخیال ! ایشالا که این وبلاگ دیگع آپدیت نمیشه ! یعنی خدا کنه که نشه ! اصلاً شاید حذف کردم !

فعلا می رم دوباره سراغ ورد پرس ، امکاناتش بیشتره ، منم بیشتر باهاش راحتم !

همتون رو دوست دارم !
امیر محمد

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

Δέσποινα Βανδή

سلام برگشتم ! اونم چه برگشتی !

امروز می خوام یکی از خوانندگانی که واقعاً دوستش دارم . Despina Vandi !

Despina کیست ؟!

دسپینا که به یونانی میشه : Δέσποινα Βανδή
متولد ژوئیه 1969 در اشتوگارت آلمان هستش . اصلیتش یونانیه ! از سال 1994 هم فعالیتش رو تو زمینه موسیقی شروع کرده . سبک فعالیتش هم تو زمینه های لایکا و پاپ هستش . و اینکه امیر محمد خیلی دوستش داره ! همه آهنگاشو هم داره :d

اینم وبسایت رسمی دسپینا اگه می خواید بیشتر باهاش آشنا بشید به وبسایت خودش مراجعه کنید : www.despinavandi.com

کارش خیلی درسته ، پیشنهاد می کنم آهنگاشو دانلود کنید . بد بود بیارید بزنید تو سر من ! :d


۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

دوست ندارم فقط داداشی باشم !

وقتي سرکلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختري بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو \"داداشي\" صدا مي کرد.به موهاي مواج و زيباي اون خيره شده بودم و آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهي به اين مساله نمي کرد.آخر کلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست. من جزومو بهش دادم.بهم گفت\" :متشکرم\" و گونه من رو بوسيد .مي خوام بهش بگم، مي خوام که بدونه ، من نمي خوام فقط \"داداشي\" باشم. من عاشقشم. اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نمي دونم .تلفن زنگ زد. خودش بود. گريه مي کرد. دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پيشش. نمي خواست تنها باشه. من هم اينکار رو کردم. وقتي کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهاي معصومش بود. آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت ديدن فيلم و خوردن 3 بسته چيپس،خواست بره که بخوابه، به من نگاه کرد و گفت : \"متشکرم \" و گونه من رو بوسيد. مي خوام بهش بگم، مي خوام که بدونه، من نمي خوام فقط \"داداشي\" باشم. من عاشقشم. اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نمي دونم . روز قبل از جشن دانشگاه پيش من اومد. گفت: \"قرارم بهم خورده، اون نمي خواد بامن بياد\".من با کسي قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بوديم که اگه زماني هيچ کدوممون براي مراسمي همراه نداشتيم با هم ديگه باشيم، درست مثل يه \"خواهر وبرادر\". ما هم با هم به جشن رفتيم. جشن به پايان رسيد. من پشت سر اون، کنار در خروجي، ايستاده بودم، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زيبا و اون چشمان همچون کريستالش بود. آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه، اما اون مثل من فکر نمي کرد و من اين رو مي دونستم، به من گفت: \"متشکرم، شب خيلي خوبي داشتيم\" ، و گونه منو بوسيد. ميخوام بهش بگم، ميخوام که بدونه، من نمي خوام فقط \"داداشي\" باشم. من عاشقشم. اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم. يه روز گذشت، سپس يک هفته، يک سال ... قبل از اينکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصيلي فرا رسيد، من به اون نگاه مي کردم که درست مثل فرشته ها روي صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگيره. مي خواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهي نمي کرد، و من اينو مي دونستم، قبل از اينکه کسي خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصيلي، با گريه منو در آغوش گرفت و سرش رو روي شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترين داداشي دنيا هستي، متشکرم و گونه منو بوسيد. مي خوام بهش بگم ، مي خوام که بدونه، من نمي خوام فقط \"داداشي\" باشم. من عاشقشم. اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم. نشستم روي صندلي، صندلي ساقدوش، توي کليسا، اون دختره حالا داره ازدواج ميکنه، من ديدم که \"بله\" رو گفت و وارد زندگي جديدي شد. با مرد ديگه اي ازدواج کرد. من مي خواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اينطوري فکر نمي کرد و من اينو ميدونستم، اما قبل از اينکه ازکليسا بره رو به من کرد و گفت : تو اومدي؟ \"متشکرم\". ميخوام بهش بگم، ميخوام که بدونه، من نمي خوام فقط \"داداشي\" باشم. من عاشقشم. اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم. سالهاي خيلي زيادي گذشت. به تابوتي نگاه ميکنم که دختري که من رو داداشي خودشمي دونست توي اون خوابيده، فقط دوستان دوران تحصيلش دور تابوت هستند، يه نفرداره دفتر خاطراتش رو مي خونه، دختري که در دوران تحصيل اون رو نوشته.اين چيزي هست که اون نوشته بود :\"تمام توجهم به اون بود. آرزو مي کردم که عشقش براي من باشه. اما اون توجهي به اين موضوع نداشت و من اينو مي دونستم. من مي خواستم بهش بگم، مي خواستم که بدونه که نمي خوام فقط براي من يه داداشي باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتي ام ... نمي دونم ... هميشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره.\" اي کاش اين کار رو کرده بودم .. با خودم فکر مي کنم و چشمانم پر از اشک شده.

دل نوشت :  این داستانی یه جوائی دل نوشتم بود منتها از زبون یه کس دیگه و با این فرق جاش کلاس و دانشگاه نبود و دو قسمت آخرش هنوز اتفاق نیافتاده !( خدا نکنه ! )

بی ربط نوشت : آهنگ Gela Moeu از Despina Vandi چه حسی به آدم میده ! کم از سیاوش نداره ! تک تکش با آدم بازی میکنه !

به کجا چنین شتابان؟!!

داداش ! به کجا چنین شتابان؟!! نه... خدا وکیلی به کجا چنین شتابان ؟ هان ؟ کجا می خوای بری ؟ بابا اینقدر از فیل ها رو خشک و تر نکن ! این عکسه چیه اخه ؟

هی دل غافل !کلاج رو گرفتی زدی تو دنده  تخت گاز داری میری ! خوب نیست ها یه موقع تصادف می کنی :دی

میگه : در حال FیلTر هستین : کمربند هم نبستین : سایت های به این تمیزی : دارین تهمت میریزین : الهی  خیر نبینین : پشت این دستگاه ...... ( بازم بریل زدم :دی )

دل نوشت

smileys
یه چند روزیه دلم گرفته ! دوستان در جریان هستند ، حال خوشی ندارم ! دلم گرفته ، دپرسم .
به قول شاعر صاحب نام : حالم بده ، احوالم بده ، فیس تو کارتونی دیدم ،... هی... کجایید روزای خوش ؟!! 

چه کنیم دیگه بازی روزگاره . به قول سیاوش : اون روزا ما دلی داشتیم ، واسه بردن جونی داشتیم ، واسه مردن کسی بودیم ، کاری داشتیم پائیز و بهاری داشتیم ، تو سرا ما سری داشتیم ، عشقی و دلبری داشتیم !

آخ که چقدر سیاوش رو دوست دارم ! انگار خود منه ! هرچی می خوام باهام راه میاد...
smileysآره واقعاً اون روزا... هی یادش بخیر! چی بودیم چی شدیم... هر کی منو می دید روحیه ش 100 برابر می شد . الان حسرت یه خنده ای که واقعاً از ته دلم باشه به دلم مونده ! 

میگه : 
کسی آمد و حرف عشق رو با ما زد ، دل ترسوی ما هم دل به دریا زد...
غافل از این که توی یک دریای طوفانی دل ما رفته به یه مهمانی! 
چه دوره ساحلش ، از دور پیدا نیست ، یه عمری راهه و در قدرت ما نیست !
باید پارو نزد وا داد ، باید دل رو به دریا داد !
خودش می بردت هرجا دلش خواست ، به هر جا برد بدون ساحل همون جاست !
به امیدی که ساحل داره این دریا ، به امیدی که آروم میشه تا فردا...
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره ، به عشقی که نمی بینی شباشو بی ستاره...

دل ما رفته به مهمانی ، توی یک دریای طوفانی
باید پارو نزد وا داد ، باید دل رو به دریا داد !
خودش می بردت هرجا دلش خواست ، به هر جا برد بدون ساحل همون جاست !

بر می گردم Coming Soon

...,..,........

سلام
با عرض پوزش عنوان یه کوچولو مورد داشت با خط بریل نوشتم که به وسیله برادران زحمت کش فیل خشک کن ! شناسایی نشه یه موقع زبونم لال دوباره بریم قاطی باقالی ها :دی

چندی از ایجاد وبلاگ قبلی در وردپرس نگذشته بود قربانی فیل خشک شدیم ! بی دلیل ! بی جهت ! پس از اندکی تحفص پی بردم که بعله ورد پرس از بیخ و بن فیل خشک و تر شده . خب منم که پررو ! بر این شدم که یه وبلاگ جدید بسازم :دی از این رو این وبلاگ رو ساختم . خدا کنه باز...

با آرزوی سبـــز ترین لحظات برای شما
امیــــر محمد